سلام به خداوند! به عشق مطلق من ، سلام! سپاس دارتم که هستی! اومدم با همه تلخی هایی که بهم گذشت! با همه دروغ هایی که شنیدم ! با همه چیزهای ناباوری که دیدم ! با واقعیت های تلخی که ...!! همه ی اینا از کسایی که باورشون داشتم... چقدر سخت گذشت! چقدر سخته کسایی که تا دیروز باورشون داشتی، تا دیروز باهاشون لبخند می زدی ، امروز!! آه ، خداوند من! آخرش مثه همه اتفاقایی که برام پیش میاد ، به آسمان دار بزرگ میرسم اما فرقش تو تصمیمیه که اینبار تو مواجه ام با...گرفتم... راستش علت خیلی چیزهارو فهمیدم... الان خوشحالم ، چون می دونم باید چیکار کنم. این تاریخ و ساعت هیچوقت فراموش نمیکنم ، چون یه شروع عمیق ، مثبت و روحانی برام به یادگار گذاشت و همینطور روز و ساعتی بود که درباره ی اطرافیام به حقیقت رسیدم: 25/فروردین ماه/ 1390 90 تک تکتون پاک به دور از هر چی که گناه شب در چشمان من است، به سیاهی چشمهایم نگاه کن! روز در چشمان من است، به سفیدی چشمهایم نگاه کن! شب و روز در چشمان من است! به چشمهای من نگاه کن... چشم اگر فرو بندم ، جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت! " چشمان "حسین پناهی؛ یه واقعیته که به جایگاهی که داری ، به ایمان برسی چه غروری دارن آن دو چشم روشن ... سلام نباید این نوشته اینطور شروع می شد . اما امروز یه هو سردم شد... . . . شاید بیست دقیقه ست که اینجانشستم و نمی دونم چطور ادامه بدم این مطلبو !! چه حالی میشید اگه یه رفیق که من اسمشو سرمایه گذاشتم ، یه روز تماس بگیره بگه ؛ اجازه میدی ازت جداشم؟ مهر86 گفت هر کاری که صلاح هردوتونه. داره میره تا هدیه ی کس دیگه ای باشه.... ازت ممنونم مهری ناز! اما این راه انجام شدنی نیست البته در یه صورت میشه این چطوره؟ لطف کنید برا آرامشم دعا کنید... امروز دو مطلب می فرستم... به دو دلیل اول برا اینکه شک دارم مطلب قبلی رو درست فرستاده باشم اگه هم ایراد داره مهر86 من لطف کنه اس بده بهم که من سعی کنم بیام و اصلاحش کنم اما اگه نشد ایرانیان بزرگوار منو می بخشن و ممنونشون می شم دلیل دوم اینکه واقعا سرم شلوغه و از این لحظه دیگه میرم سال 90 و دوستان می دونن دیگه یه شروع تازه و بزرگ یعنی چی! پیش پیش 90 رو به تک تک بزرگواران سرزمین مهتابیم که منت می ذارن بر سر این پرسه زن و بهترین هارا براتون آرزو دارم. آرزومند آرزوهای شیرینتون خواهم بود. سال بهترینی داشته باشین تک تکتون. سلام می خوام یه حکایت از " کوروش بزرگ " براتون بفرستم دعوتتون می کنم به یه افتخار که از گذشته تا هنوز منو شیفته ی خودش کرده... "کوروش" زمانی سرداری به نام " کزروس " به " کوروش بزرگ " گفت؛ کوروش گفت ؛ کزروس عددی را با معیار زمان گفت . سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید. مردم هر چه در توان داشتند برای کوروش فرستادند. کوروش رو به کزروس کرد و گفت ؛ خب خب خب... شاد باشین.... سلام سلام سلام گمونم وقتش شده از عید و بابا نوروز وعیدی حرف بزنیم هان؟ چه می کنه این تحویل سال با آدمی خداییش! دل تو دلم نیست که تک تکتون بیاین خونه پدری و ... آره عزیز! فعلا این ماهی قرمز خوشگلا رو ببینید .... لذتشم ببرین تا آبجی خوبه بیاد باقیه عیدایو رو پیش کش نگاهتون کنه الهی بگردم حواسم به شما رفیقای خوبمم هه تک تکتونو دوست دارم و بهترینهارو براتون خواهانم... به امید لبخندای زیبای نودیتون از فروغ عزیز: به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصل های خشک گذر می کردند . به دسته های کلاغان که عطر مزرعه های شبانه را برای من به هدیه می آورند به مادرم که در آینه زندگی می کرد و شکل پیری من بود به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون ملتهبش را از تخمه های سبز می انباشت - سلامی ، دوباره خواهم داد می آیم ، می آیم ، می آیم با گیسویم : ادامه ی بوهای زیر خاک با چشمهام : تجربه های غلیظ تاریکی با بوته ها که چیده ام از بیشه های آنسوی دیوار می آیم ، می آیم ، می آیم و آستانه پر از عشق میشود و من در آستانه به آنها که دوست میدارند و دختری که هنوز آنجا ، در آستانه ی پر عشق ایستاده ، سلامی دوباره خواهم داد . تولدت لبخند عزیز لحظه های همیشه ! " نرگس " هم که خودت بهتر از من می دونی که دوسش داری تقدیمه بزرگواری و مهربونیات خیلی خوشحالم که زمانه بهم اجازه داد دوباره ای باشما داشته باشم دلم گرفته دلی بی قرار می خواهم سکوت وحشی دریا کنار می خواهم دلم گرفته!دعاکن کبوترم برسد به غربتی شده ام دچار ، می خواهم- به چشمهام بگویم ببار !می خواهم- و حاجت دل خود را دوباره می خواهم! کسی بغیر تو این درد را نمی فهمد من از توی زمستان بهار می خواهم! ولی حضور تو گویا ... هنوز وقتش نیست کمی طناب ، دورکعت ... چکار می خواهم ؟! بریده ام به خدا ، در غروب تنهایی و بی تو صندلی و چوب دار... ... امید صباغ نو ... مانده ام در شب این جاده کمک می خواهم کوله از شانه ام افتاده کمک می خواهم روزگاری ست که آن سوی دعایم خالیست محض روی گل سجاده کمک می خواهم مانده ام با خود و این عشق زمینی که خدا به من سر به هوا داده کمک می خواهم رد پاهای مرا از دهن خاک بگیر! یک نفس مانده به فریادکمک می خواهم عاشقی معترفم! جرم بزرگی ست ولی اتفاقی ست که افتاده کمک می خواهم! ... فرهاد صفاریان ... . . . میان همهمه ی برگهای خشک پاییزی فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم . . مثله همیشه اینجا روی یک صندلی چوبی نشستم و با تمام وجودم براتون بهترین ها آرزو می کنم . امیدوارم بابانوئل قشنگ ترین لبخندهارو رو لباتون بشونه ... بالابلند شبتون خوشگل ...
... سپاس ...
00:52 بامدادی
آمین
اولین نوشته ی 90 باید خیلی باشکوه می بود هرچن که تا صبح امروز پراز لبخند و باشکوه شروع شد و ادامه پیدا کرد
راستش هنوز عنوانی هم ندارم که ارسالش کنم و تمام.
خالیه خالی ... بهتره بگم توی یه خلا ...
توی یه خلا مردم!
اجازه میدی دیگه منی تو مسیر رفاقتت نباشه؟
شما اجازه می دین؟
خواهش می کنم به من پیشنهاد بدین چه کنم...
صلاح من اینه که نذارم این سرمایه از دستم بره...
اما اون مثه یه آب جاری توی سرزمین مهتابیم سرک کشید و الآنم داره میره یه نفر دیگه رو متاثر کنه
میگه ادامه ی باهم بودن به وقوع نمی رسه ...
نمی خوام اذیتش کنم. خودخواهیه اگه به خودم فکر کنم
آخه به اعتقاد من رفیق یه هدیه ست از آسمان دار بزرگ...
شما موافقید ؟
پس اینجا صلاحی وجود نداره اینطور نیست؟
اینکه " من "خودشو بذاره کنار و بگه تا اینجای بودنت ممنونم و برا اثر حضور پررنگت تا عمق لحظه هام سپاس دارتم.
سپاس
به سرزمینش سرکی می کشن و نگاه مهربونی نثارش می کنن خیلی خیلی خیلی تبریک و شادباش و فرخنده باد هدیه می کنم
توی اون 10 ،9 ،8 ،7، کلی بگم ثانیه های آخر سال که هر آنش یه آرزوی قشنگه منو فراموش نکنین!
آمین
حلالم کنید و خدانگهدار تا 90 ...
از اینکه کوروش، واقعا بزرگوار و بزرگ منش بوده و این صفت زیبنده تر و شایسته تر می شه وقتی واقعا
با روند ورفتارش در زندگی آشنا بشیم...
‹‹ چرا از غنیمت های جنگی چیزی برای خود برنمی داری و همه را به سربازانت می بخشی؟››
‹‹ اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدم الآن دارایی من چقدر بود؟››
کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت ؛
‹‹ برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. ››
وقتی مال های گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بیشتر بود.
‹‹ ثروت من اینجاست . اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها می بودم .
زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند، مثل این می ماند،
که تو نگران پول هایی باشی که هر لحظه ممکن است کسی آن را به یغما ببرد. ››
لذت بردین ...
من که خیلی . امید دارم شما هم حس افتخار بهتون دست بده
به نظر من حقش بود که وقتی تو. تب و تاب سال جدیدیم یادی هم از بزرگانمون کنیم.
... پرسه زنی در بیتوته های خیال ...
امیددارم که لذت می برید...
که از تمام خودم عاشقانه دل بکنم !
در این غزل به تو ایمان بیاورم بانو!
لبخنداتون پرتکرار ...
لحظه هاتون قشنگ ...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |