شما چی فکر می کنین؟؟!! دارن میگن ؛خدا رحمتش کنه!! تمام عرض و طول و پهنای دلم فدای یک دروغ ساده برای لبخندت... آدما وقتی نا امید میشن که چیزی به انتها نمونده!! ناامید نشو مسافر! ...فاجعه ساده نگاه تو... من حرف سکوت را نمی فهمم! می خواهی از لحظه هایت رخت بربندم داد بزن! تولدتون لبخند! تک تک عزیزایی که ا امروز به زندگی قدم گذاشتین... بهترین شروع هارو براتون آرزو می کنم به خودم و تک تک همزادای خودم تبریک می گم
... در ساعت چهار در لحظه ای که رشته های آبی رگهایش مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش بالا خزیده اند و در شقیقه های منقلبش ان هجای خونین را تکرارمی کند سلام سلام آیا تو هرگز آن چهار لاله ی آبی را بوییده ای ؟ زمان گذشت زمان گذشت و شب روی شاخه های لخت اقاقی افتاد شب پشت شیشه های پنجره سر میخورد و با زبان سردش ته مانده های روز رفته را به درون میکشد من از کجا میآیم ؟ که اینچنین به بوی شب آغشته ام ؟ هنوز خاک مزارش تازه ست مزار آن دو دست سبز جوان را میگویم...... چه مهربان بودی ای یار ، ای یگانه ترین یار چه مهربان بودی وقتی دروغ میگفتی چه مهربان بودی وقتی که پلک های آینه ها را میبستی و چلچراغها را از ساق های سیمی میچیدی و در سیاهی ظالم مرا بسوی چراگاه عشق میبردی تا آن بخار گیج که دنباله ی حریق عطش بود بر چمن خواب می نشست... ... سپاس دار آسمان داربزرگم هسم برابیست و سومین شروع زندگیه خوشبختم...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |