تا نا شناس شوی ! بر بزرگیت می کشم پاکن کوچکی هایم را ....... عمودی چیزی شبیه نیست . تا آرام زوزه های زمخت روز ... تا پهنای تباتب نگاهی که هیچ ... پاکن کوچکی هایم را بر بزرگیت می کشم ؛ ببین !! « پرسه زن بیتوته های خیال » این شعرو که از کلبه فقیرانه ی احساسم بیرون پاگذاشته تقدیمش می کنم به استاد محترم انجمنم « انجمن ادبی صبا » : بودنم را بهانه ای و نگاهت ؛ چونان پرنده ای در اوج حلال غربتم را سنگی می زند میان رنگین های تصنعی بودم ، لطافت معنا شدی رهایی بخش از هر آنچه دچار ...... حس ترد زندگی ..... ادامه ها را ..... زیر دندان تازگی مز مزه می کنم . عصاره ای بر فروغت بپاش از حضور تا بماند . « پرسه زن بیتوته های خیال »
افقی
حتی مورب
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |