کاش روزی همه ی پنجره ها وا می شد تا که تصویر تو در آینه پیدا می شد کاش آن روز به چشمان خودم می دیدم بر سر آمدنت هلهله بر پا می شد . برفها نشستند و آب شدند، و این شال گردن نیمه تمام ، این کلافهای سردرگم ، در حسرت دستهای تو پوسید، چه سردم...! وقتی بهار بی تو خودش را ، چون جعبه ای رنگ مسخره عرضه میکند! « سروده ی عزیزم ، نیایش » به نام خدای بارون خورشید خم شد تا نگاهت راببوسد گل غنچه شد تا قرص ماهت را ببوسد هفت آسمان افتاد در اینه ی آب تا لحظه ای رد نگاهت را ببوسد افتاده حتی سایه ی خورشید بر خاک تا ذره ای از گرد راهت راببوسد شب خیمه زد بر سایه ی روشن های نیزار تا تار مژگانت سیاهت راببوسد در برکه خم شد روی عکس ماه در اب نیلوفری ، تاروی ماهت راببیند با سوز سینه برلب تفتیده ی عشق اتش زدی تا دود اهت راببوسد دل استین افشاند بر وهم دوعالم تا استان بارگاهت راببوسد............ « اثری از مرحوم زنده یاد قیصر امین پور »
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |