سلام به خدای خودم خدایی که در این نزدیکی لای این شب بوهاست و بودن قشنگش بهترینیه که هر من و تویی آرزوشه . به حضور ابدی میلاد ،سلام ... کسی که مثل هیچ کس نبود !! و من خیلی دیر اینو فهمیدم حتی دیرتراز خیال ! خواب ! دیگه نیست ؛ باید روی سپیدار بلند دنبال خونه اش بگردم و در انتهای صمیمیت سیال فضا بگم ؛ تا همیشه با تو به روز پیوند می خورم . ای صمیمی ... ای دوست ... ای خوب ... گاه گاهی لب پنجره ی خاطره ام می آیی. یک آسمان فاصله را ابری کن تا در رویارویی با سپیدی ، صبح دیدار را شاعرانه درک کنم . چهل و شش روز گذشت !! و من نمی دونم تا کی روز های رفتنت رو می شمرم !!؟ تاکی حضور جاودانه ات نمی زاره دلتنگیتو احساس کنم ؟! تو هستی تو هستی و این منم پرسه زنی در بیتوته های خیال که حس بودنت رو می فهمم و ایمان دارم به خدا به گل پروانه پنجره عشق به پریدن !! منتظر اشعار میلاد از اینجا یعنی سرزمین مهتابیه چله نشین ماه باشین . « پرسه زنی در بیتوته های خیال » سلام و به همین سادگی زمزمه ای از آغاز شروع می شود . زودتر از اینها باید خودم را شروع ! اما دریغ.... و حالا اینجا ایستاده ام و ورودت را منتظر .... و چونان همیشه سوگواری عاشق ، چله نشین برای تمام حضورت ، این منم! پرسه زنی در بیتوته های خیال ، که دستان چشمانم به پای نگاهت افتاده « و حس یخی عشق را می جوید .» هر چه که سخت از این اتفاق بدم می آید « اما اتفاقست پیش می آید .» و گاهی آدمی دچار می شود ، دچار هر آنچه باید ها و نباید ها .... پس ؛ برای دیدنم ، فاصله را مچاله کن تا بعد هایی که زیاد دور نیست . « پرسه زنی در بیتوته های خیال »
عاشقی بی قرار ،
بی قراری ساکت ،
ساکتی که دیگر چله نشین .
وجودت ،
عمیق نگاهت .
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |